افسران پیامک

برگزیده پیامک‌های افسران (بازنشر با ذکر آدرس پیامک آزاد)

1567490

۰ نظر

شیخ بهاءالدین عاملی در یکی از کتابهای خود مینویسد:
روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمیدهد.
قاضی شوهر را احضار کرد
قاضی از زن پرسید:آیا شاهدی داری؟
زن گفت:آری،آن دومرد شاهدند.
قاضی ازگواهان پرسید:گواهی دهید که این زن پانصدمثقال ازشوهرش طلب دارد. 

گواهان گفتند:سزاست این زن نقاب صورت خود را عقب بزند تاما وی را درست بشناسیم که او همان زن است.

چون زن این سخن راشنید برخود لرزید وشوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید؟
برای پانصد مثقال طلا همسر من چهره اش را به شما نشان دهد؟!
هرگز!هرگز! 
من پانصد مثقال را خواهم داد ورضایت نمی دهم که چهره ی همسرم درحضور دو مرد بیگانه نمایان شود.
چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد ازشکایت خود چشم پوشید وآن مبلغ را به شوهرش بخشید.
.چه خوب بود آن مرد با غیرت، امروز جامعه ی ما را هم میدید که چگونه رخ و ساق به همگان نشان میدهند وشوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده ی آنهایند
و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند.

اللهم أصلح کل فاسد من امور المسلمین 

http://www.afsaran.ir/payamak/1567490

۱ ۰

1564502

۰ نظر

زهرا خانوم مادر شهید معروف بهشت زهرا
هرکی میاد پیشش میگه ازین دخترای گلزار شهدا که همش اینجان، کدوم خوبه برا پسرم؟
میگه دختر اگر خوب باشه با چهار تا رفیقش هی نمیاد و ده بار از جلو ایستگاه صلواتی با اینهمه پسر، رد نمیشه یه بار چایی یبار استکانش یبار سوال یبار اب بخواد یبار بگه کمک نمیخواین و ...
دختر با خانوادش اومد یا نه با رفیقاش اومد ایستگاه رو دور زد تا تو چشم نباشه حداقل حیا داره برو سراغ اونا 

http://www.afsaran.ir/payamak/1564502 

42 نظر 

۱ ۰

1566306

۰ نظر

آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند،
من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم"

آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند،

من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم،

آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند،
من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم،

آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند!
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم!

http://www.afsaran.ir/payamak/1566306

۰ ۰

###

۰ نظر

با مسخره کردن هایتان

تیکه انداختن هایتان

میجنگم

با تمسخر چادر سیاهم میجنگم

آری سیاه میپوشم

سیاهی که برای تو رنگ عشق است

ولی وقتی چادر سیاه سر من میبینی میگویی چقدر بیریخت است..

با سیاهی چادرم کور میکنم چشم چرانان را

میجنگم با گرگانی که تو دست در دست آنان در خیابان قدم میزنی ..

در بین این همه سیاهی قلبی ست

شیشه ای ؛ که تو با این زیبایی ظاهری آرزوی داشتنش را داری ..

قلبی که من دارم و تو نداری!

http://www.afsaran.ir/payamak/1565361

۱ ۰
دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
bonyana.blog.ir