می گفت فلانی زمان جنگ شما با صدام شنیدیم برخی ها شناسنامه ها را تغییر می دادند تا بتوانند به میدان جنگ بیایند ..
حالا ما هم آرزو داریم کاش میشد شناسنامه ایرانی داشتیم وبه میدان می آمدیم و برای پیروزی جبهه مقاومت و نیروهای انقلابی رای میدادیم ..
سخنش از یک وجهی که تا حدودی پنهان بود جای گریه داشت ..
ن
با توجه به وضعیت منطقه از جمله وجود سد دربندیخان بنا شده بود که گردان ما در این عملیات حضور داشته باشه.
برای بچه های غواص گردان حضرت زینب این اولین بار بود که این ماموریت تعریف شده بود. حضور در یک منطقه کوهستانی.
فرماندهان با تلاش فراوانی داشتند تا تجربیات حضور خودشون در مناطق کوهستانی رو به نیروهای کم تجربه تر منتقل کنند و باز هم تشکیل کلاس های تبادل تجربه..
فرمانده دسته تلاش داشت تا تفاوت های سنگرهای مهمات در مناطق کوهستانی رو با مناطق هموار تشریح کنه..
و مجددا تاکید کنه که هنگام خنثی سازی سنگرها حواسمون خیلی به این موضوع باشه. چون هم باعث تلفات سنگین می شد و هم مقدار زیادی سلاح و مهمات از دست می رفت.
در انتها تقاضا کرد که اگه کسی تجربه ای در این خصوص داشت بیان کنه.
یه جوان تازه وارد اومد جلو و شروع کردن به تشریح دقیق سنگر های مورد نظر و راه های دقیق تشخیص اون ها...
اما در بین بهت و حیرت همه گفت یه موضوعی میتونه از این هم پر اهمیت تر باشه!
سنگرهای دیدبانی دشمن.
و بعد توضیح داد لوازمی که دشمن در اختیار داره اهمیتش برای ما به مراتب بالاتر از مهمات درون ذاقه ها هست و مشخصات دقیق اون سنگر ه رو هم تشریح کرد و رفت سر جای خودش نشست.
همه منتظر بودیم فرمانده دسته مجددا بیاد و جلسه رو ادامه بده.
اما ایشون بلند شد و رفت به سمت چادر فرماندهی گروهان.
دقایقی بعد به همراه فرمانده گروهان به جمعمون برگشتند و اعلام کردند وقتی فردی با این سطح از معلومات در دسته وجود داره،صلاح نیست که دیگه ایشون فرمانده باشه.