سال اولی بود که روزه می گرفت
طرفای ظهر دیدم خیلی بی قرار و کلاافه است. هی تند تند قدم میزنه، تو فکره... خیلی کلافه و مضطرب بود
رفتم بهش گفتم: گرسنه شدی یا تشنته؟
-هیچکدوم
:پس چی شده؟
-روم نمیشه بگم
:چیه عزیزم؟ روزه ات رو خوردی؟
-نهههههههه
:خب د بگو چی شده بچه
-دستشویی دارم
:/
:خب برو دستشویی
-اگه برم دستشویی که روزه م باطل میشه!!!
:)
سلامتی همه فینگیلیایی که علی رغم جو بد جامعه روزه می گیبرن صلوات